برای نبودن که . . .همیشه لازم نیستــــــــــ راه دوری رفته باشیمیتوانی همین جا...پشت تمـــــــــام ِ بغضهایت ، گم شده باشی
+
همه چیزم تویی...
همه چـــــــــــی داشت خوب پیش می رفت، تا اینکــــــه
بزرگـــــــــــ شـدیــــــم
+
ﭘﺎﯾﯿﺰﺭﻭﯾﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖﺯﯾﺒﺎﮐﻪ ﺧﯿﺲ ﻣﯽ ﺷﻮﻡﺍﺯ ﻃﺮﺍﻭﺕﺑﺎﺭﺍﻧﻬﺎﯾﺶﺑﺮﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﻦ" ﺗﻮ"ﮐﺎﺵﺗﻌﺒﯿﺮ ﺷﻮﺩﺗﻘﺪﯾﺮﺗﺎ ﺷﻌﺮ ﮐﻨﻢﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻫﺎ ﺭﺍﺩﺭﻓﺼﻞﭼﺸﻤﺎﻥ" ﺗﻮ
اسمانش را گرفته تنگ در اغوش
ابر با ان پوستین سرد نمناکش
باغ بی برگی روز و شب تنهاست،
با سکوت پاک غمناکش
ساز او باران ، سرودش باد
اسمانش را گرفته تنگ در اغوش
جامه اش شولای عریانیست
ور جز اینش جامه ای باید
بافته بس شعله زر تار پودش باد
گو بروید یا نروید ، هر چه در هر جا که خواهد یا نمیخواهد
باغبان و رهگذاری نیست
باغ نومیدان
چشم در راه بهاری نیست
گر ز چشمش پرتو گرمی نمیتابد
ور به رویش برگ لبخندی نمیروید ب
اغ بی برگی که میگوید که زیبا نیست؟
داستان از میوه های سر به گردون سای اینک خفته در تابوت پست خاک میگوید
باغ بی برگی
خنده اش خونیست اشک امیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در ان
پادشاه فصل ها ، پاییز
+
جونقان سرای من...
ادامه مطلبما را در سایت جونقان سرای من دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : djoneghan20000 بازدید : 37 تاريخ : شنبه 6 آذر 1395 ساعت: 10:45